در آمد: سیامک بهرام‌پرور

درآمـدن
«از در درآمدی و…» غزل در برت گرفت
«از خود به‌در شدم» که زمین بر سرت گرفت
دریا شد از تلاطم امواج تو جهان
پیچید در هوای تو تا پیکرت گرفت
مثل صدف که منحنی موج را شناخت
پیراهن تو غوص زد و گوهرت گرفت
گامت خیال داشت که بگریزد از زمان
هر ثانیه کش آمد و محکم‌ترت گرفت
چرخی زدی و دامن … ادامه خواندن در آمد: سیامک بهرام‌پرور